loading...

بور و سفید

بازدید : 329
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 0:37

همینطور که گفتم اون شک‌ها تو دلم میومد و ذهنیتم رو خراب کرده بود ! همینطور مردد بودم . برای اینکه بیشتر بدونم که دارم اشتباه تصمیم نمیگیرم از خواهرم پرسیدم اولش چیزی نمیگفت بعد گفت به نظر من معمولی بود . خب من الان نباید یه مورد معمولی رو انتخاب کنم ، حداقل باید متوسط رو به بالا باشه .

گفتم اینهمه روز ما معطلش کردیم اونوقت یکی معمولی بگیریم !

تلفنی صحبت میکردیم حساسیتهام رو و از اینکه چطور شد ازقبلی جداشدم رو کامل براش توضیح دادم .

تصمیم گیری برام خیلی سخت بود که حالا ادامه پیداکنه یا نه !

الان اون دخترخانم علاقمند شده بود بیشتر صحبت کنیم که من گفتم بخاطر ضربه قبلی من مردد شدم ، باید بیشتر و بدون عینک ببینمت !

نباید این جریان زیاد طول بکشه چون وابسته میشیم .

همچنین نمیخوام به صیغه‌ی محرمیت برسه ، چون باز جداشدن و تموم کردنش سخت میشه .

باز با اون اقا صحبت کردم که من مردد شدم .

ناراحت شد که نظر دیگران نباید برات مهم باشه اگه اینطور باشه اصلا نمیتونی زندگی کنی . گفتم خب من تو دلم شک میومد گفتم نظر دیگران رو بخوام ببینم من اشتباه نمیکنم !

دوباره هماهنگی کرد که باز همدیگه رو ببینیم ! تنها رفتم و قبلش گفتم از هیچ کِرِمی‌برای صورت استفاده نکن . تا ببینم دوباره به نرف دلم برسم ببینم اشتباه نمیکنم !

عصر رفتم خونه شون دررو بازکرد دیدم ماشاءالله خیلی خوبه . چرا اونا میگن معمولیه؟ ! این خیلی خوبه !

یک ساعت کاملتر و از نزدیکتر دیدمش و صحبت کردیم باعینک ، بی عینک . که در هر دوصورتش چهره ش معنوی و خوب بود .

وقتی از خونه شون اومدم بیرون آروم شده بودم . همه‌ی ترس من از اینه که تصمیم اشتباه بگیرم .

البته فکر که میکنم باید بیحجاب هم ببینمش ببینم چهره‌ی بیحجابیش هم تو دلم میشینه!

مشورت کردم گفت خیلی از این تردید‌ها مال ضربه قبلیه ! بایدیجوری توذهنت درست کنی .

اخلاقش هم خیلی خوب بود، سعی کردم راحت باشیم تا تحت تاثیر چیزای الکی قرار نگیریم و بتونیم خود واقعیمون باشیم .

جالب بود ایشونم کتابی که من برای ازدواج خونده بودم(جوانان و انتخاب همسر) نوشته آقای مظاهری رو داشت و یه جاهایی به متنش استناد میکرد .

خیلی از نظر روحیات به هم شبیه هستیم ولی بازهم نباید هیچگونه عجله‌‌‌ای صورت بگیره . پناه میبریم به خدا . امیدوارم من و همه‌ی جوان‌ها بهترین انتخاب رو داشته باشیم.

برنامه ریزی برای نوشتن پایان نامه
بازدید : 434
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 8:37

ما همونروز که رفتیم خونه شون و برگشتیم نظرم کاملا گرفته بود و مثبت بود .

اما فرداش همینطور داشت تو دلم خالی میشد که خدایی نکرده فردای روز موضوعی تو ذهنم نزنه ! چون ایشون عینکی هستن و من بهتر میدونستم فردی که قراره نصیبم بشه عینکی نباشه ، میترسیدم اینموضوع اونقدر برام بزرگ بشه که همه چیز رو تحت الشعاع خودش قرار بده .

من میگفتم بیشتر باید آشنابشیم و حرف بزنیم و بیشتر ببینمش تا به حرف دلم برسم

ازطرف ما خواهرم اینا اصرار میکردن که سریعتر عقد کنید . بسه دیگه دوبار صحبت کردید . مگه چقدر مردم میتونن دخترشون رو دستت بدن تا صحبت کنی

اون آقا که دست در کار خیر داره هم بنظرم عجله میکنه .

ولی خداروشکر خود دختر خانم میگه اگه بدون شناخت تصمیم بگیرم دچار استرس میشم .

البته تلفنی صحبت میکنیم باز خیلی خوبه و تو شناخت تاثیر داره .

گفتم خداروشکر که استرس داری همینطور استرس داشته باش تا کاملا به حرف دلمون برسیم


برچسب‌ها: ازدواج_شک_تردید_تلفنی
جلسه چهاردهم دارو درمانی
بازدید : 334
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 15:38

بله ، ما دو سه روز پیش رفتیم یه دخترخانمی‌رو دیدیم ، من و اون آقای محترم که پیگیر کار من هست.

همیشه سعی میکنیم بصورت نامحسوس ببینیم تا اگه پسند نشد طرف ناراحت نشه . همچنین سعی میکنیم بصورت رسمی‌نباشه ، مثلا تو پارک جایی باشه. اما برای این دخترخانم قبول نکردن ، گفتن باید بریم خونه شون و ببینیمش

ماهم رفتیم ، ایشون اومد و دیدم ظاهرش خوبه ، مخصوصا که از نظر اخلاقی و اعتقادی تایید شده بود .

خوب بود میتونم بگم تا هشتاد درصد خوب بود .

رفتیم و باهم صحبت کردیم

این رو هم بگم که اصلا اهل تجملات و اینها نبودن . بسیار ساده ، و من این رو خیلی دوست داشتم .

احساس کردم ایشونم از من بدش نیومد، یه سری صحبت‌ها انجام شد ، (من سعی کردم همونی باشم که هستم)بقیه صحبت‌ها هم گفتیم برای بعد ...

هنوز تو دلم شک بود و باخودم میگفتم میخوام بیشتر ببینمش ، نکنه فقط جلسه اول خوب بوده .

....

جلسه بعدی باید رسمی‌تر می‌بود . بهمین خاطر دیروز عصر به همراه مادرم همچنین خواهرهام با یه جعبه شیرینی اما بدون گل رفتیم خونه شون .

تو یکی از اطاقها نشستیم ، خونه شون قدیمی‌بود اما صفا و سادگی داخلش موج میزد . عکس قدیمی‌امام خمینی اون بالا و خلاصه خیلی داخلش صفا، سادگی و پاکی بود . در کنار پدرش نشستم . بقیه هم نشستن .

همینطور که نشسته بودم و شاهد اینهمه صفا و سادگی و اینکه میدیدم اون دختر رو میپسندم بودم نزدیک بود اشک از چشمم بیاد ، انگار دیگه هیچ مشکلی نبود .

من دنبال سادگی و پاکی و یه دختری که ظاهرش موجه و خوب باشه بودم که این خصوصیات در ایشون بود .

دوباره من و ایشون رفتیم یه اطاق دیگه درباره مسائل مختلف و اعتقادات صحبت کردیم .من خیلی حرفم نمیومد و فقط به سوالهاش جواب میدادم .

اذان مغرب گفتن ، یکم سکوت حاکم شد ، گفتم نماز بخونیم .

ایشونم موافقت کرد ، پدرش رفت نماز و برگشت ، بقیه هم نمازشون رو سر وقت خوندن .

بعدش تازه من حرفم اومد و از خودم و عقایدم گفتم .

از چیزای جالب ؛ شماره تلفن همراهش بود وقتی ازش گرفتم ، چهار رقم آخرش با چهار رقم آخر شماره من تقریبا یکی در اومده بود و فقط جای شماره‌ها تفاوت داشت . دوتامون خنده مون گرفته بود

نیاز به ذخیره همه گروه‌های خونی در دزفول نیاز به ذخیره همه گروه‌های خونی در دزفول دزفول- ایرنا- معاو
بازدید : 423
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 13:38

ی خواب دیدم عین واقعیت همین الان تا بیدارشدم گفتم تعریف کنم تا یادم نره

خواب دیدم به حرم حضرت امام علی بن موسی الرضا ع مشرف شده بودم . دور حرم هیچکی نبود . تا رفتم داخل سلام دادم دیدم تکه غذایی مال غذا هنوز تو دستمه کناری گذاشتم و دور حرم میگشتم و زیارت میکردم . اشکم در اومد . بعد زیارت رفتم تو یکی از صحن‌ها . خادم حرم که جوان کم سنی بود و میشناختمش انگار همسایه مون بود اومد پیشم . سلام و احوالپرسی کردیم .

بعد یه مدت دیدم داره اذیتم میکنه . شوخی‌های ناجور . پنجولم میگرفت ، باناخنش رو دست و صورتم میکشید . هرچی دورش میکردم این آقا ولکن نبود بازم میومد و من رو اذیت میکرد . انقدر باهاش درگیر میشدم انقدر میزدمش بازم از رو نمیرفت و باز هرجا منو میدید اذیتم میکرد و به سروصورتم میپرید مثل بچه‌‌‌ای که خیلی پررو شده باشه همینطور بیاد و رو سروکله ت بپره یعنی دیگه داغونم کرده بود . هرکاری میکردم ازدستش خلاص نمیشدم . هرجا میرفتم انگار تعقیبم میکرد بیاد اذیتم کنه. البته منم داغونش کرده بودم انقدر بهش میزدم . ولی اون انگار خیلی منو دوست داشت و منم اصلا طاقت شوخیا و اذیتاشو نداشتم و بهیچ وجه ابمون تو یه جوی نمیرفت . باز سر و کله ش پیدا میشد و شروع میکرد به اذیت کردن . دیگه منو شناخته بود . خواب عجیبی بود و خیلی منو اذیت کرد. شاید اینطور که من دارم تعریف میکنم متوجه وسعت و عظمت خوابی که دیدم نشید ...

بازهم دوباره سروکله ش پیدامیشد و من رو مورد آزار و اذیت قرار میداد . هرچی به مردم میگفتم این اقا اذیت میکنه و دست بردار نیست انگار برای مردم مهم نبود . مشغول کارخودشون بودن

اونم که عاشق اذیت کردن من بود به ازار و اذیتش ادامه میداد و دوباره من خونی و مالیش میکردم و تو سروکله ش میزدم ولی از رو نمیرفت و باز میومد منو اذیت میکرد .

دیگه واقعا بریده بودم و هرکاری میکردم از دستش خلاص نمیشدم .

بالاخره انگار دیگه زیارت و اونجا موندنم تموم شده بود و میخواستم برگردم . که دیدم دونفر منو گرفتن گفتن کجا ؟

حالا نوبت ماست . تازه اذیتای ما مونده ! نمیزاریم بری .

گفتم‌‌‌ای وای خدا عجب گیری افتادیم ! انگار دنیای پس از مرگ و عالم برزخ بود که از ادم حساب میکشن . تازه متوجه شدم که اونا مأمور عذاب هستن !

احساس کردم فضای حرم خیلی عرفانی شده و صدای دعا میاد و جمعیت هم موج میزد.

من دیگه واقعا بریده بودم و دلم میخواست هرچه زودتر از اونجا خلاص بشم. چنددقیقه گذشت دیدم دارن غذا توزیع میکنن . دوستمم اونجا بود . گفت من رو هم خیلی اذیت کردن . وقتی غذا رو داشتن میدادن به من فقط ته دیگ بزرگی دادن . اما دوستم چون ازدواج کرده بود کباب هم داشت .

خلاصه بعد از اونهمه اذیت انگار دیگه رهامون کردن و من هنوز آثار تاثیر اون اذیتا تو وجودم بود . نگاه کردم دیدم من و دوستم تو یکی از خیابونای شیراز هستیم .

خیلی خواب عجیبی بود . قبل هوا روشن بشه ازخواب پریدم و همونموقع نوشتم که یادم نره . دیدم هوا روشن شد پاشدم نمازخوندم و بقیه ش رو الان نوشتم . بازم خوب بود یادم نرفتِ . ولی فقط وقتی بیدارشدم فهمیدم همه ش خواب بوده.

واقعا خدا تا ما رو نیامرزیدی از این دنیا نبر که خیلی سخته .


برچسب‌ها: خواب
مشخصات فرش باکیفیت چیست
بازدید : 340
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 19:38

خدا گفته شکرکنید تا بیشتر بهتون نعمت بدم (لئن شکرتم لازیدنکم) یا همون شکر نعمت، نعمتت افزون کند .

ولی اینروزا انگار هرچه شکر و سپاسگزاری از خدا انجام میشه برای من چیزی جز به دست آوردن آرامش و راضی و دلخوش بودن از وضعیت موجود نداشته و نداره .

البته ناشکریه بگم نعمت مادی تو زندگیم نیومده ولی از اون اصل کاریه که خودتون میدونید خبری نیست.

برگزاری جلسه مشاور مدیرکل بهزیستی استان مازندران(در حوزه معلولین) با روسای NGO های معلولین استان
بازدید : 432
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 12:39

تازگیا بعضی نظرات درباره زندگی و فرد موردنظرشون دخترخانم‌ها برای همسر دلخواه نوشته بودن این هست : یکی میخوایم که ما رو بلد باشه !

فکرمیکنم منظورشون این هست که شوهرشون باید بدونه چطور میتونه یه وقتایی حال بدشون روخوب کنه !

یا مثلاً چه کارهایی انجام بده و بلد باشه چطور بهشون ابراز احساسات یا محبت کنه!

این رو باید بگم که پسری که ارتباطش با جنس مخالف کم هست براش فهمیدن اینکه چیکارباید بکنه سخته . مگر اینکه دوتاشون تقریبا یک سطح زندگی و در یک محیط زندگی کرده باشن.

یا واقعا عاشقش باشه و با حسی که از نگاه کردن به همسر در درونش به وجود میاد بتونه حس خوشایندی رو برای اون دختر ایجاد کنه.

نتایج کنکور - استرس -سنجش
بازدید : 382
چهارشنبه 6 آبان 1399 زمان : 11:37

به من ایراد میگرفتن تو که دیده بودیش و اگه نمیخواستی چرا گرفتیش ؟ منم میگفتم من که نمیدونستم آنقدر تو ذوقم میخوره که برام غیرقابل تحمل میشه !

امروز یکی از دوستان دوره دبستانم رو دیدم ، گفت ازدواج کردی؟ گفتم نه بابا همون یه بار که عقد کردم برای هفت پشتم بس بود.

فکرکردم میخواد مورد معرفی کنه!

علت جداییمون بهش گفتم اونم باز گفت مگه روز اول ندیده بودیش ؟!

بعدش جریان خودش و دخترخاله ش رو برام تعریف کرد! گفت برای منم مورد مثل تو پیش اومد ! میخواستن به زور دخترخاله م رو بهم بدن ولی من به خاله م گفتم خاله ! یک ماه صیغه محرمیت بخونیم بعد ...

میگفت تو این یکماه که کامل دیدمش فهمیدم نمیخوام همه چی رو به هم زدم !

الان البته دوباره ازدواج کرده و بچه هم داره.

واقعا خیلی هم دشوار و مشکله . وقتی خودم رو تصور میکنم که شش ماه اینقدر تورنج و مشکل بودم ... باخودم میگفتم چطور یک عمر با این زندگی کنم

(73) وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَشْكُرُونَ
بازدید : 417
پنجشنبه 30 مهر 1399 زمان : 10:38

یکی از خوانندگان وبلاگ نظری فرستادن که منو یاد یه موردی انداخت ، فکرکنم هنوز هم ازدواج نکرده !

ایشون گفته بودن ببین شاید یکی باشه که دلش میخواد باتو ازدواج کنه و شاید بخاطر همینه ازدواجت به تاخیر افتاده و جورنمیشه!

یاد اینمورد افتادم که زمانی هم تو وبلاگم درباره ش نوشتم .

من ایشون رو سه بار دیدم و تاحد زیادی پسندیدم . دوبار آشکار و بار سوم برای اینکه بدونم انتخابم اشتباه نیست خواستم غیرمنتظره ببینمش. غیرمحسوس به محل کارش رفتم و با این صحنه مواجه شدم

لینک رو بخونید

هر زن بايد يك مرد عاشق داشته باشد
بازدید : 473
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 17:38

دیروز داشتیم با اون آقایی که گفتم صحبت میکردیم میگفت تو الان روحیه ت حساس شده و مثل کتری چینی شدی!

میگفت قدیما کتری چینی داشتن اگه داخلش آب داغ میریختی ترک میخورد و بعدش باید خیلی مراقبش بودن که نشکنه .

میبردن دورش رو سیم میگرفتن مثل یه سبد کتری داخل اون سیم بود.

روحیه‌ی تو هم الان بخاطر شکست قبلی این شکلی شده . باید خیلی مراقب باشیم .

سمپاشی و طعمه گذاری برای از بین بردن موش خانگی
بازدید : 510
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 17:38

به جایی برسیم که هرکاریانجام میشه یا نمیشه خداروشاکر باشیم .

در ازدواج همین مواردی که برای من پیش آمده و خودشون نپذیرفتن حتماً خیریتی درش بوده .

بهیچ وجه نباید ناراحت شد .بنظرم باید خوشحال هم بود

چه بسا اگر انجام میشد تهش نافرجامی‌و جدایی بود . که دیگه این از همه چی سخت تربود .

همچنین دخترایی که معرفی میشن و من قبول نمیکنم

باز یکی دوتا مورد معرفی شد که من نتوتستم قبول کنم

یکیش دودل بودم . ولی وقتی موقع پاپیش گذاشتن آنقدر شک و تردید زیاد شد و نگرانی به وجود آمد که منصرف شدم . وقتی هم که با واسطه یکساعت صحبت کردم و اونم شک و تردید منو دید گفت فایده نداره.

بعدش اون شب رو باخیال راحت خوابیدم .

خیلی استرس زا و ترس آوره بایکی وارد زندگی بشی که کامل علاقمند نباشی و مشکلات بعدی ...

اینکه میگن شما برو علاقه به وجود میاد رو من زیاد بهش اعتقاد ندارم .

دیروز یه مورد دیگه دیدم از نظر اعتقادی خیلی باهم جوریودیم ولی ظاهرش اصلا جذبم نکرد .

باخودم میگم چرا من باید به خودم سختی بدم و یکی که تودلم نیست رو بازور تو دلم جابدم؟ این رابطه آخرش یه جایی ازهم میپاشه.

اگه کسی که واقعا قسمت آدم باشه پیدابشه به راحتی و علاقه مندی که نسبت به همدیگه هست همه‌ی مسائل حل میشه و‌‌ان‌شاءالله کارها درست میشه.

ازدواج برای دوطرف تعهدآوره! باید کاملا مواظب همدیگه باشیم . اگه میشد دونفرزندگی جداداشته باشن و فقط موقع نیازشون بیان طرف همدیگه شاید بشه قبول کرد که آدم بایکی که علاقمند نیست ازدواج کنه . ولی بالاخره آدم میخواد برای همسرش از خودگذشتگی کنه ، هزینه کنه . وقت بزاره ، باعشق وعلاقه کنارش باشه .

اینه که باید حتما مورد پسند ، هم از نظر ظاهر و هم مسائل اعتقادی باشه.

سمپاشی و طعمه گذاری برای از بین بردن موش خانگی

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی