loading...

بور و سفید

بازدید : 440
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 8:37

ما همونروز که رفتیم خونه شون و برگشتیم نظرم کاملا گرفته بود و مثبت بود .

اما فرداش همینطور داشت تو دلم خالی میشد که خدایی نکرده فردای روز موضوعی تو ذهنم نزنه ! چون ایشون عینکی هستن و من بهتر میدونستم فردی که قراره نصیبم بشه عینکی نباشه ، میترسیدم اینموضوع اونقدر برام بزرگ بشه که همه چیز رو تحت الشعاع خودش قرار بده .

من میگفتم بیشتر باید آشنابشیم و حرف بزنیم و بیشتر ببینمش تا به حرف دلم برسم

ازطرف ما خواهرم اینا اصرار میکردن که سریعتر عقد کنید . بسه دیگه دوبار صحبت کردید . مگه چقدر مردم میتونن دخترشون رو دستت بدن تا صحبت کنی

اون آقا که دست در کار خیر داره هم بنظرم عجله میکنه .

ولی خداروشکر خود دختر خانم میگه اگه بدون شناخت تصمیم بگیرم دچار استرس میشم .

البته تلفنی صحبت میکنیم باز خیلی خوبه و تو شناخت تاثیر داره .

گفتم خداروشکر که استرس داری همینطور استرس داشته باش تا کاملا به حرف دلمون برسیم


برچسب‌ها: ازدواج_شک_تردید_تلفنی
جلسه چهاردهم دارو درمانی
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی